سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم رب الزهراء

خاطره ای از خواهر شهید حواد عنایتی:

یادم می آید زمانی که جواد را داخل قبر می گذاشتند مادر شهید دستمالی به دستش داد و گفت جواد این دستمال نزدت امانت باشد تا روز قیامت ما رانیز شفاعت کنید.

 

چندین سال بعد یعنی سال 85 دوستی در محله مان خواب می بییند در حالی که روحش از وجود دستمالی که مادر به او داده بود خبرنداشت تعریف می کرد وارد حرم حضرت ابوالفضل شدم دیدم جواد آنجا است و ایستاده است به او گفتم جواد تو اینجایی ، چه کار می کنی ؟ گفت من مسئول تمیز کردن زیارت حضرت ابوالفضل (ع)هستم و دستمالی را به من نشان داد و گفت با این دستمال. به او گفتم دستمال را به من بده ؟گفت نه این امانت است نزد من .

این خواب را برای خانواده تعریف کرد حتی نشانه هایی از دستمالی که در خواب دیده بود برای ما تعریف کرد که این نشانه ها درست بود. خیلی خوشحال شدیم .
شادی روحشان صلوات


نوشته شده در  شنبه 91/5/28ساعت  1:45 صبح  توسط وحیدی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شهید زنده
مادرم خبر ندارد اینجا هستم
آخرین عکس یک شهید
مال حرام‏
دختر مورد علاقه سردار
علوم انسانی و تهاجم فرهنگی (2)
[عناوین آرشیوشده]