یه وقتایی هست ... [خب؟] ... که اگه کارد بزنی به آدم اشکش درنمی یاد! یه وقتایی که کم میاره ... یه چیزایی می بینه که دیگه نمی تونه ... [خب!؟]... هیچی دیگه!
آدم اون موقع ها می خواد های های سکوت کنه اما بغضش درد می کنه! اشک بند هم که هست ... کاریش نمی شه کرد.
راستش و بگم این جور موقع ها آدم با خدا هم نمی تونه درد دل کنه! آدم خونش کثیف تر از اینه که روش بشه به خدا بگه ... [ خب!!] آدم دنبال یکی می گرده مثل خودش باشه. گاهی کثیف گاهی تمیز.
کسی که مثل خودش کم آورده باشه ... بدونه کم آوردن یعنی چه . نه این که فقط مثل خدا همه چیز و بدونه اما کم نیاره.[خب...!]
آدم از خیلی ها توقع نداره یه چیزایی بشنوه یا ببینه اما وقتی می شنوه و می بینه کفری می شه کفر می گه ! از ته دل نه ولی می گه ! [خب!] شاید بهترین و نزدیک ترین ها و دوست ترین ها به آدم نارو بزنن یا کسایی که محبتشون باعث دردسره به هر کی هم بگی باورش نمی شه مگه سرش اومده باشه [...خب؟] هیچی دیگه! الان من همونجوری ام! [خب.] حالا تو همونی هستی که به حرفام گوش بدی؟ [ .......! خب ...]