سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسمه تعالی

همشیره هایش دورش را گرفتند و گفتند: دیگه وقتشه جواد. ما می خوایم زنت بدیم. 
  نه نیاری که دل آیجی ها می شکنه؟ بگو چشمت دنبال کیه تا بریم پاشنه ی در خونه شو دربیاریم. 
            جواد خیلی با حیا بود. خواهرها که دیدند قفل زبان برادر باز نمی شود ، پا پی اش شدند که باید روی کاغذ اسمشو بنویسی .
جواد برگه را برداشت و نوشت. خواهر ها کلی ذوق کردند و ورق را قاپ زدند .....حسابی دمق شدند. نوشته بود:
                    "مزد جهاد، شهادت است” 
                                       
 شادی روح شهید جواد عنایتی صلوات

شهید جواد عنایتی


نوشته شده در  دوشنبه 90/11/17ساعت  10:25 عصر  توسط وحیدی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شهید زنده
مادرم خبر ندارد اینجا هستم
آخرین عکس یک شهید
مال حرام‏
دختر مورد علاقه سردار
علوم انسانی و تهاجم فرهنگی (2)
[عناوین آرشیوشده]